بارگاه استغنا

بیار باده که در بارگاه استغنا / چه پاسبان و چه سلطان چه هوشیار و چه مست

بارگاه استغنا

بیار باده که در بارگاه استغنا / چه پاسبان و چه سلطان چه هوشیار و چه مست

بارگاه استغنا

در این بارگاه دست نیازی خالی بر نمی گردد

آخرین مطالب

۱۲ مطلب در تیر ۱۳۹۳ ثبت شده است

۳۱
تیر

عادت ندارم از مقدمات پیروزی های مبین،تراژدی های جاودانه بسازم

مثل کربلا،که از پیروزی هایش فقط همین یک جمله پیروزی خون بر شمشیر را می گوییم

و این خون گریه کردن ها اگر سبب شور و روحیه ی حماسی ما نشود بایستی در نیتش شک کرد

پیروزی این روزهای ملت فلسطین از روز اول معلوم بود.

دشمن همیشه روی خود پارچه مخملی به قد هیکل ناموزونش می کشید(هر چند که همیشه دم خروسش معلوم بود)

اما امروزه خبری نه از پارچه مخملی است نه دستکش مخملی نه سازمان ملل گلدار نه هلوکاست مظلوم...

امروز دیگر این همنهشتی معروف از هم پاشیده...

ز ز ز(زر و زور و تزویر)...

از زرش بدهکاری 170000000(هر چه صفر میخواهی بگذار)مانده

از زورش همین بس که بمب های دست ساز گنبد آهنی اش را استهزاء می کند

اما تزویر...(حالا حالاها با این یکی کار داریم)

اگر در 1400 سال پیش معاویه ای بود به پشت گرمیِ عمروعاص،امروز اسراییلی است به پشت گرمی 5+1

این جنگ،یک پرده برداریِ جهانی است

بیدارها که جای خود

حتی کورها هم دیگر می توانند ببینند

امروز فتنه گران هم دیگر از غزه دفاع می کنند(یادتان که می آید نه غزه نه لبنان جانم فدای ایران!!)

می شوئ دید

ربات انسان نما

با هوش مصنوعی ساخت شرکت آی بی ام (اسپانسر اسراییل)

اما بشنو که امروز وقت وعده است

و لینصرنّ الله من ینصره ان الله لقویً عزیز

گریه های دوکوهه قبل از عملیات بود،حال وقت حمله است، حمله ای به وسعت بیت المقدس

حمله ای که دیگر اسراییل را به زور دهکده جهانی هم نشود در گوگل مپ گذاشت

بگذارید یادآوری تان کنیم:

وَفِرْعَوْنَ ذِی الْأَوْتَادِ*الَّذِینَ طَغَوْا فِی الْبِلَادِ*فَأَکْثَرُوا فِیهَا الْفَسَادَ*فَصَبَّ عَلَیْهِمْ رَبُّکَ سَوْطَ عَذَابٍ *إِنَّ رَبَّکَ لَبِالْمِرْصَادِ(سوره فجر-آیات 11 الی 14)

منتظر اذن جهادیم...

تا بنشانیم بر کلاه خود سنگی تان(خیبر)

این ضرب شست اسلامی را....

  • سجاد ایام
۲۹
تیر

همیشه فکر میکردم که از اول چیزی نبوده ام

برای همین بود که

از بچگی هایم می گفتند:

تا بچگی نکنی،بزرگ نمی شوی

اما حالا

طمع ها و حسدهایم بزرگ ترم شدند

این روزها از سایه هایشان می ترسم

ای کاش در این شب

آغوشی برایم باز شود

تا دیگر جدایم نکنند

این غولهای دوران کودکی


منتظر امشبم

که با پاهای کودکانه ام

برسم به آستان بزرگی ها و بگویم

خسته شده ام از بچگی هایم

به قدری بزرگم کن

که دیگر قدر خود بدانم

یا عظیم و یا قدیم

الغوث الغوث...

 

التماس دعا

  • سجاد ایام
۲۷
تیر

در شب قدر مولا علی(ع)-شب شناخت قدرها و منزلت ها-گونه های حضرت مانند شبهای دیگر نم دارد.مشغول عبادت است و از خودش با خدای خود می گوید.مولا آن شب هم از بزرگی های پروردگار می گوید،از تقصیرها می گوید،از دعاها و نیازها می گوید...

اما آن شب شب آخر بود

شب آخر یاور بیچارگان

شب آخر ناجی در راه ماندگان

شب آخر امیر رستگاران...

شب آخری که دوری برادرش دل او را تنگ می کند

امشب هم مولا همنشینی جز غربت ندارد

بعد از رسول خدا(ص)،سالهاست که بوی غربت  او درکوچه های کوفه استشمام می شود

شاید مدینه بهتر بود...

نه

آنجا غریبی زبانه می کشد،عطر دختر رسول(ص)می آید

صدای پهلوی شکسته

آنجا همه او را می شناختند و رهایش کردند،خوشا کوفه

بعد از فاطمه(س) دیگر کسی تاب غمنامه های علی (ع) را ندارد

کسی دیگر با نگاه به چهره اش غم از دل و جان علی(ع) نمی بَرَد

دیگر فقط زمین می شنود

صدای امیر غریب را

همه رفته اند

علی ماندست و حوضش...

امشب دیگر نیازی به تحمل غصه ها نیست،چهر ه ی رسول می بیند

در خواب و در رویا

 اما علی (ع) که صبر به پیشگاهش خجالت دارد از معناکردن خودش

با دیدن پیغمبر اکرم(ص) طاقتش طاق میشود و دل به شکوه ی امت می گشاید

از قدرنشناسی امت در شب قدر می گوید

از خون دل ها می گوید

از روزهای فتنه خیز کوفه

آن شب شب نزول بلا بود

ولی نه از دعای پیامبری از پیامبران

بل به دعای مولای رستگاران

آن قدر،قدر علی بود...

التماس دعا

۲۷
تیر

روزهای سرگردانی،تاریک،گیج آلود

به دنبال راهی ام که مرا

نه فقط مرا که همه را

دلتنگ کند

دلتنگ چیزهایی که خیلی وقت است دلمان هوایشان را کرده

می دانم دلتنگم ولی

راه را گم کرده ام

تاریک،گیج آلود

دلم هوای نستالوژیک دارد

به دنبال صحبت با یار دبستانی ام

ساعتها از دلتنگی هایمان می گوییم که تمام شود اما باز...

دلتنگم

هوای عطر نم باران دارد این دلم

بوی تازگی

در این خرابه های دلم

می بارد وتازه می شود ولی باز...

دلتنگم

افسار را به دست دلم می دهم

قدم هایش را حساب شده بر میدارد

آرام و باحوصله

 دیگر بوی غریبی نمیدهد دستانم

بوی آشنا میدهد

بوی آغوش مادر نه...

از آن هم نزدیکتر

نزدیکتر از رگ گردن

بر مشامم میرسد هر لحظه...

دلم هوای ناله دارد

 ناله ای که دلم را از جا برکند

بگوید:مولای یا مولای

میخواهد این یکبار از خود نگوید

که چه دارد که بگوید

از نزدیکترین دم میزند

دلم هوای او دارد

یا سید السادات

الغوث الغوث

نور می تابد

از لای دریچه های شبستان دلم

سر که بلند می کنم

تاریکی ها روشن شده

خرابه ها آباد شده

گونه هایم بوی نم های باران می دهد

در پرده های ذهنم پژواک است

لا ذَنب لی فَرَبّی احمدُ شئٍ عِندی(گویا گناهی ندارم پس پروردگار من ستوده ترین چیزهاست)

می فهمم که شبم روشن شده

شبی روشن به اندازه ی تمام روزها

شب قدر

 

التماس دعا

  • سجاد ایام
۲۷
تیر

مقام معظم رهبری:فرهنگ و  صف  آرایی فرهنگی در  مقابل  دشمن آن  چیزی  است که  بنده  هم  اگر  در  راه  آن  کشته  شدم  احساس  می  کنم  که  در  راه  خدا  کشته  شده ام.

 

چند سالی است به واسطه ی تلاش   مسلمین جهان نشانی برای شناخت خوراک های اسلامی از غیر اسلامی  به نام نشان"حلال" بوجود آمده است.اگرچه در سالهای اول این نشان فقط یک نشان بود و بس اما امروزه این نشان تبدیل به یک  برند جهانی شده است که بسیاری از مسلمانا ن جهان جهت استفاده از محصولات غذایی که با الگوها و احکام اسلامی همخوانی داشته باشد از آن استفاده می کنند.این مطلب نکات ارزشمندی را به ما متذکر می شود از جمله اینکه امت اسلا می دارای اشتراکات فراوانی هستند و هرجا بر سر اشتراکات خود عهد بستند و متحد شدند به پیروزی های عظیمی دست یافتند و  نکاتی از این دست...

اما مطلب ذاتی و وجودی این جریان این است که مگر برای امت اسلام فقط احکام ظاهری و طهارت و حلال و حرام است که مهم است؟مگر اسلام آمده است که فقط بگوید چه بخوریم و چه نخوریم ؟یا نه اینها مقدمه ای است برای مسائل باطنی و ارزشهای ذاتی انسان؟

همانطور که همه می دانیم این احکام مقدمه ای است تا با پاکسازی ظاهر به پاکسازی درون برسیم بنابراین اگر محصولات غذایی نشان حلال و استاندارد  دارند  اقلام دیگری هم که در جامعه ی بزرگ اسلامی مصرف می شود  نیز    بایستی  دارای  نشان استاندارد  باشند.

یکی  از  این  اقلام  مصرفی   که    اتفاقا    برای   روح انسا ن   و اندیشه ی  انسان  ساخته  می شود  محصولات  فرهنگی-هنری  است.محصولاتی که  مانند  سایر  هنرها  اگر  در راه  اسلام  و برای به  تجلی رساندن  روح  انسان  مورد  استفاده  قرار  نگیرد  ارزش  ذاتی  ندارد  و  اتفاقا  مضر  هم هست.به  هر حال  دستاورد  هنر  بایستی  سبب  شکوفایی  و  یا  حداقل 

زمینه  ساز  بروز استعداد  های  انسانی  باشد .

آنچه  که  به  عنوان  اندیشه  و گفتمان سازی هم  در ابتدا  و  هم  در  سیر تکامل  انقلاب اسلامی ما  مطرح بوده و هست بحث سالم بودن فضای فکری و سالم بودن تراوشات ذهنی اهل هنر است.جامعه  طراز  انسانی، جامعه  ای است  که   بایستی فضا و محیط و  اتمسفر آن  آزاد باشد.آزادی  است که  انسان را به  مقایسه  ی  صحیح  می کشاند و  آزادی  است  که  اجازه و   مجال  تنفس  تفکر  انسان ها را در  محیط  پرهیاهوی  تفکرات چپ و راست  می دهد اما به راستی کدام آزادی؟

آزادی  که  در  فضای  شوهای  لباس و آهنگ های ریتمیک و  هیجانات  لحظه ای است،به  راستی  آزادی است؟آزادی  یعنی   اجازه ی اشاعه ی تمامی موهومات و واقعیات در یک پکیج کامل به انسان آن هم انسانی  که  از  اول  تاریخ  در  هرکجا  رها  بوده  به  قهقرای  فساد  و  تباهی  کشیده  شده؟این آزادی  رها  کردن انسان  در  یک زندان  بزرگ  است  فقط  تفاوتش  این  است  که  ما  حصارهای  زندان  را   حالا حالاها نمی بینیم.

وقتی پوسیدیم  می فهمیم که  عمری  چشمانمان  بسته بوده و طنابی بر دوشمان و عمری در حال آرد کردن گندم آنهایی که  خوراکی که دلشان خواسته   به ما   داده اند و فقط می چرخیدیم  دور این  نشان آزادی!!(از همانهایی که در  آمریکا ست)

ما خوراک  غربی  نمی  خواهیم

نه  می  خواهیم  و  نه  به  مزاجمان می  سازد

نه  به  مزاجمان  می  سازد  و  نه  دوست  داریم  در  محیطی  که زندگی  می  کنیم  اثری  از  آنها  ببینیم

اگر خوراک  شکم  مسموم  باشد فمیدنش  خیلی  سخت  نیست نهایتا  یک  شب تا  صبح  از درد  شکم    بدحالیم   و یا خوش و سرحالیم  و  یا  می میریم ولی اگر  خوراک اندیشه  مسموم باشد چه؟

بگذارید کمی صریح تر صحبت کنیم که اگر خوراک ذهنی جوانان و کودکانمان  مسموم باشد احتمالا در  آینده ای نه چندان  دور  به  جای آنکه  پدرها  و  مادرها  نگران  به  پارک  رفتن  بچه  ها  باشند یا  نگران رفتن فرزندان دلبندشان  به  پاتوق های اعتیاد احتمالا نگران  رفتن  آنها به  کتابفروشی  ها  و  خریدن  کتاب  و  یا  رفتن  به  سینما  و  دیدن  یک  فیلم   هستند؟

ما  انقلابمان  انقلاب  فرهنگی  است.بسیاری  از  جوانان  پاکباز  ما  در  این  سرای  مقدس  در  حال  کار  فرهنگی  آن  هم  به  شیوه  ی  کاملا  مبارزگونه  و جهادی  هستند.در میدانی  که  سلاحش  آبرو  است.همین بچه های مومن  این روزها توسط  بعضی افراد،  انسانهای بیکار، بی سواد و کسانی که اصولا زیادی هستند خوانده می شوند.این یعنی بردن آبروی نیروی انقلابی مومن که اتفاقا تنها سلاحش هم همین آبروست.

 

ما  نشان  استاندارد  علاوه  بر همه  چیزها،  بر  همه  چیزمان  یعنی  فرهنگ   می  خواهیم.روزگارانی  یک  موسسه  بود  به  اسم  موسسه " رسانه  های  تصویری" می گفتند فیلمی  که  با  این  نشان  است  خریداری  کنید.اما  امروزه  از  آزادی  صحبت  می  شود.آزادی  یعنی چه؟یعنی   همه  ی  فیلم ها  مورد  تایید است  مگر  اینکه خلافش  ثابت  شود ؟

ما  برند فرهنگی  می  خواهیم.

ما  مکتب  فرهنگی  داریم،ما  رهبر  فرهنگی  داریم،مسئولان  فرهنگی داریم،جوانان  فرهنگی  داریم اما برند(تاییدیه)فرهنگی  هم  می  خواهیم.

در  زمانه  ای  که  مردم  با  نشانه  ها  حرف  می زنند  و  شعرها  هم  به گفتن  نشانه  ها  بسنده  می کنند  فرهنگ  هم  نشان  می خواهد.

نشانی که  از  دیدنش  قلبمان  مطمئن  شود.

  • سجاد ایام
۲۷
تیر

امان از دست این خواجه حافظ شیرازی

اصولا همیشه خوانندگان در کف چیزهایی که خواجه حافظ از آن سخن می رانند می مانند.مثل بنده حقیر که چند وقتی در پی نوشیدن می از دستان مبارک حضرت خواجه حافظ بودم،که باده نخورده مست گشتم.جریان از همین بیت شروع شد:

واعظان کاین جلوه در محراب و منبر میکنند                 

 چون بخلوت میروند آن کار دیگر میکنند

چند وقتی تاملی در احوال خواجه نمودم که مقصود وی از این بیت ساده در عین حال قاطع در برابر واعظان چیست؟گویا حضرت حافظی که عمری در میان واژگان ظریف و نغز  خرامان گشته و زندگانی میفرمودند حال در یک حرکت جهادی خواهان تیشه زدن هم به ریشه ی واعظان است و هم به ریشه ی خود!!

اما از آنجایی که می گویند فکر کردن خوب است،کمی بیشتر غرق در احوالات خواجه شیراز شدیم و به بیت بعد رسیدیم:

مشکلی دارم ز دانشمند مجلس باز پرس

توبه فرمایان چرا خود توبه کمتر میکنند

گفتیم عجبا این جناب حافظی که تا دیروز می و ساغر و شراب میل می فرمودند(البته می دانیم که اینها در مقام مجاز است)چه شده که اینگونه انتحاری بر لشکر واعظان و توبه فرمایان میزند تا اینکه ابیاتی در شعر دیگر ذهن مرا مشغول و منوّر ساخت:

 دانی که چنگ و عود چه تقریر میکنند

پنهان خورید باده که تعزیر میکنند

ناموس عشق و رونق عشاق میبرند

عیب جوان و سرزنش پیر میکنند

گفتیم آهان پس این واعظان و توبه فرمایان از چنگ و عود استفاده میکنند که حضرت حافظ اینگونه به تشویش در آمده اند و حضرت حافظ دلایل استدلالی را نیز بر ما عرضه داشتند:

جز قلب تیره هیچ نشد حاصل و هنوز

باطل در این خیال که اکسیر میکنند

گویند رمز عشق مگویید و مشنوید

مشکل حکایتی است که تقریر میکنند

بله چها که نمی کنند این چنگ و عود،قلب را که تیره میکنند هیچ،مارا هم در خیال اینکه در حال طی کردن مقامات هستیم ولو میسازنند(البته این چنگ و عود همان رفتار با حال بعضی از ماها هست که اسمش ریا است- البته ما که نمیدانیم ریا چیست؟!) و  در ادامه حضرت لسان الغیب چند مصداق هم از بچه های محله ی خودآورده اند:

تشویش وقت ِ پیرمغان میدهند باز

این سالکان نگر که چه با پیر میکنند

گویا در زمان خواجه حافظ جمله:حاج آقا مساءلَتُم هم باب بوده است وجوانان محل این پیر مغان را در کلاف سر در گم سوالات و بیان احوالات خود  اسیر میکردند و از اعمال خوب خود سخن میراندند و میگفتند: به به که ما چقدر خوبیم و حاج آقا مثل ما کم پیدا میشه و  کار فرهنگی میکنیم و...(که اصولا این سالکان رده سنی بین 18 تا 25 سال داشته اند و از خصویات این افراد بگویم که هر کجا یک پیر مغانی را میبینند حسابی از آن بنده ی خدا التماس دعا دارند و به اندازه ی دو صد عمر از وی تقاضای پرسشهای خارج از فقه میکنند و تا به او اثبات نکنند که ما خیلی می فهمیم او را رها نمیکنند ...)

خلاصه از آنجا که این پیر شیرازی هم طاقتی دارد می گوید بی خیال اینها برویم سراغ آنهایی که مشکل توبه فرمایان و واعظان ندارند و در کسری از زمان یک عده انسانهای غیر خود نما به نظرش می آیند و حضرت حافظ در عین آنکه آنها را انسانهای بهتری نسبت به گروه اول می بیند ولی آنها را کمی بی حوصله در امر برداشتن ثوابهایی که خداوند روی زمین-قدم به قدم گذاشته می یابد و با مهربانی و البته حسرت می گوید:

صد ملک دل به نیم نظر میتوان خرید

خوبان درین معامله تقصیر میکنند

بله دیگر کار همیشگی است که اگر میدانستیم این ثوابها چها که نمیکنند و مثل این گدای خانقه احساس نیاز و البته بی مقداری می کردیم آنوقت بود که:

ای گدای خانقه برَجَه که در دیر مُغان

میدهند آبی که دلها را توانگر میکنند

می جهیدیم و دیگر بهانه هم نمی گرفتیم که:نشد که بشه، و مانند گروه رستگاران در همین دنیا به آن عشق ابدی میرسیدیم:

قومی به جدّ و جهد نهادند وصل دوست

قومی دگر حواله به تقدیر میکنند

و وقتی میگویند کار خوب میکنی نگو من کردم، یعنی همه ی رفتارهایی که به خاطر توجه نکردن به این خودبینی ها دیدیم و بر نظرمان گذشت که نتیجه ی این رفتارهای واعظانه و توبه فرمایانه میشود:

ما از برون در شده مغرور صد فریب

تا خود درون پرده چه تدبیر میکنند

و معلوم نیست که این عبادات و کارهای خوب بزرگ ما را در پس پرده چقدرش را مینویسند و همین حال خوبی را هم که دارید،  رویش حسابهای بیخودی نکنید که:

فی الجمله اعتماد مکن بر ثباتِ دهر

این کارخانه ایست که تغییر میکنند

به قول این شیخ بزرگ این دنیا کارخانه است(البته معلوم میشود خواجه حافظ دستی در علوم مهندسی هم داشتند چون در اشعارشان از پرگار و دایره و کارخانه و...سخن میگویند و گویا دو شغلِ بوده اند)و ما در هر لحظه در حال تغییریم که البته برای رسیدن به این احوال خوب و سرمستانه       راه حل هم دارد:

بر در میخانه ی عشق ای ملک تسبیح گوی

کاندر آنجا طینت آدم مخمّر میکنند

و این شاعر بزرگوار در آخر مانند این بنده ی حقیر خود را در دام همین رفتار ریاکارانه میبیند(البته از خضوع حضرت حافظ است) و  اینگونه خود را در بوته نقد میگذارد:

مِی خور که شیخ و و حافظ و مفتیّ و محتسب

چون نیک بنگری همه تزویر میکنند

 البته این نقدها همیشه بر امثال بنده وارد است که توبه فرما هستیم و خود توبه کمتر می کنیم ولی امیدوارم که انشاءالله نتیجه نقدها شود:

نقدها را بود آیا که عیاری گیرند

تا همه صومعه داران پیِ کاری گیرند

مصلحت دید من آنست،که یاران همه کار

بگذارند و خم طرّه ی یاری گیرند

و انشاءالله دست ما را خود حضرت ولی عصر(عج) بگیرند که از ما کاری بر نمی آید:

مگرم چشم سیاهِ تو بیاموزد کار

ورنه مستوری و مستی همه کس نتوانند  

که عمری است در این آرزوییم که:

آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند

آیا بود که گوشه چشمی به ما کنند

 

انشاءالله...

  • سجاد ایام
۲۷
تیر

عمری است دلم برای خود تنگ شده

                                دردِ دل   من،  چو  رقص آونگ شده

از مُلک وملَک چو می رسد یک آهنگ

                                    گویی  همه  از  عدم  هماهنگ شده

از  داشته های   خود  ندارم   حاصل

                                      این است،که فیلمِ من نماهنگ شده

با هر که پریده ام رسیدم به سراب

                                       آه از همه غنچه ها که نارنگ شده

سنگینم از  این  همه   پریشانیِ  دل

                                                   گمگشته ی رنگی ام که بی رنگ شده

از  خود نکشم چو خود بگیرم به کفی

                                                     مستم ز کسی که مردِ  این جنگ شده

ایام   خودت   رهاکن   و  عرش نگر

                                                    دانم که ز خود سَرَت چنین مَنگ شده

 

ایام-بهار 93
  • سجاد ایام
۲۷
تیر

این روزها لغتی در ادبیات سیاسی ما باب شده است که خون بسیاری از جوانان  مومن انقلابی را به جوش آورده و آن لغت"افراطی" است.اینکه بعضی ها علاقه دارند همیشه جبهه ی مقابل خود را خارج از اصل منطق بخوانند پدیده ی جدیدی نیست اما واقعا چرا افراطی؟

ریشه ی این مساله را می توان از کلمه "اعتدال" دانست چرا که هرکجا که اعتدال باشد اصولا یک طرف قضیه افراط است و طرف دیگر سازش و این است که شده آلت دست بعضی از دوستان خارج دولت که خود را روشنفکر معرفی کرده اند.اینکه اعتدال، مبنا قرار گیرد بسیار امر خوبی است و مردم هم نشان دادند که اعتدال را می پسندند اما اینکه خودمان را بگیریم محور،و هرکه در مقابل ما قرار گیرد را افراطی خطاب کنیم امری است خارج از اصول سیاسی.البته عده ای هم معتقدند که بیان مشی اعتدالی یعنی برائت از سازش و افراطی گری به بیان دیگر به فراموشی سپردن اتفاقات سال 82 و برائت از دولت قبل.اما نکته مهم تر این است که اگر خواهان آزادی بیان هستیم اولین اصلش دوری از برچسب زدن به جریان های فکری دیگر است.به هر حال اصول،اصول اسلام است،منطق اسلام است،راه اسلام است،هدف هم اسلام است بنابراین زمانی که می بینیم چهارچوب یکسان است،احتمالا تنها ابزاری که در این مواقع بسیار نیازش احساس میشود دو گوش شنواست با چاشنی صبر که این حداقل توقع قشر دانشجو از مسئولین محترم است.

اما در اینجا ذکر چند نکته را به دوستان خودم ضروری می بینم و آن اینکه اگر قرار است جوان مومن انقلابی باشیم نیاز داریم از مشی اسلام و انقلاب خط و فرمان بگییریم.اینکه بعضی افراد حزبی هستند،تا حدی به خودشان مربوط است اما اولین مطلبی را که یک دانشجوی انقلابی نیاز دارد این است که حزبی نباشد.حزبی بودن آفتی است که قشر دانشجو را تهدید می کند و بعضا سبب انزوای آن در مواقع نیاز می شود.

نکته دوم  اینکه دانشجوی مومن انقلابی بایستی این مساله را در نظر داشته باشد که از روز اول برای کمک به اقامه عدل که از اصول اسلام است وارد میدان شده است بنابراین همانطور که ملاک، اجرای کامل و صحیح اسلام است که در ادامه ی آن عدل هم جاری می گردد،سیاست هم بایستی زیر مجموعه ی دین قرار گیرد ونه یک عالم جداگانه.

نکته سوم،تفاوت افراطی گری و انقلابی بودن در یک اصل بسیار روشن است و آن اصل حق پذیری است.حق پذیری یعنی قبول حق در هر شرایط و از زبان هرکسی و برای اینکه حرفها حق گرایانه و با ملاک حقیقت گفته شوند(به خصوص در فضای دانشگاه)نیاز است که شرایط محیا باشد به بیان بهتر، گفتن حرف حق و شنیدن حرف حق اصولا امر سنگینی است به خصوص اگر طی آن شخصیت افراد زیر سوال رود بنابراین باید سعی شود که حرف حق به دور از تمام جنجال ها و در یک فضای آرام و به دور از تخریب شخصیت صورت گیرد و این ظرافت انقلابی گری است.

نکته چهارم،پیشگویی کردن تحولات سیاسی اصولا کار شیرین و جذابی است ولی سعی کنیم در رویدادهای سیاسی یکّه نتیجه گیری نکنیم.یکه نتیجه گیری کردن یعنی بگوییم الا و بلا این اتفاق خواهد افتاد و این غلط است چرا که در سیره ی شهداء و علما هم به این شکل بوده است که نتایج را به طبع شرایط تفسیر می کردند و در دنیای سیاست هم اتفاقات یک دفعه ای کم نمی افتد در نتیجه بهتر است بگوییم اگر اینگونه شود...آن نتیجه را خواهد داشت.

باشد که با رعایت این چند نکته سبب شود به ما هم روزی انسانهای "معتدل" گفته شود.

  • سجاد ایام
۲۷
تیر

غم امروز،غم پول نیست(که متاسفنه هست...)

                     غم شهرت نیست(...که هست...)

                              غم عشق نیست(...که هست...)

                                      غم آسایش نیست(...که هست...)

                                                    که اینها هیچکدام غم نیست

    غم سرمایه هاست،سرمایه هایی  به قیمت جاودانگی انسان که شمردنی نیست ولی ما از آنها در برابر شمردنی ها چشم پوشی می کنیم.

غم امروز ما غم نشمردن است...

 که غم نشمردن از غم شمردن بیشتر است... اَفََلا تعقِلون

        تا حالا از خودمان پرسیده ایم:

 در حساب انسانیتمان چقدر آدمیت پس انداز کرده ایم؟!

  • سجاد ایام
۲۷
تیر

به نام خدا
چند وقتی است با دوستان در مورد آینده ی شغلی و علمی و تحصیلی و وظیفه ای و... بحث ها و گفتگوهای نسبتا طاقت فرسایی داریم.این جریان نسبتا مناظره ای، دارای صف بندی دوگانه ای است که در طرفی، طرفداران و علاقمندان به ادامه تحصیل در حوزه علمیه قرار دارند و در طرف دیگر بازهم دوستداران تحصیل درحوزه علمیه هستند ولی استدلالشان این است که نیاز امروز نظام اسلامی بیشتر حول محور دانشجوی حزب اللهی و مذهبی قرار دارد.در واقع طرف اول برداشتشان به این شکل است که جامعه اسلامی نیازمند مبلغین و مربیانی است که دارای دیدگاه های نوآورانه درعرصه های مختلف و مباحث گوناگون دینی و علوم دینی باشند ولی دسته دوم معتقدند که نیاز امروز جامعه در واقع همان نیاز به مدیران و تلاشگرانی است که به صورت جهادی و با تلاشی فارغ از منافع مادی به کار بپردازند. دراین تقلاها دوستانی هم البته وجود دارند که نظرشان به قواعد شانس متصل است(یا بخت و یا اقبال)و اصولا ما اینها را به چشم همان افرادی می نگریم که در مناظره های دانشجویی بعد از صحبتهایی هر چند غیر مهم، اقدام به زدن کف و سوت می کنند(بنابراین اینها را که هیچ)
اما در مورد مساله اصلی باید گفت که:اگر دیدگاه ها و دیده ها درست و بر اساس واقعیات باشند و ملاک های اندازه گیری هم درست باشند آنوقت مشکلی در تحلیل و نتیجه وجود ندارد(مگر اینکه خودمان بخواهیم بهانه گیری کنیم و جفت پایمان را در یک کفش بگذاریم و بگوییم الا و بلا همین که میگم...)بنابراین اول دیده هایمان را بررسی کنیم. این    دیده ها عموما شامل موارد زیر است:
*استعدادهایمان
*بستر خانوادگیمان
*نیازهای امروز جامعه
*وضعیت تحصیلیمان تا کنون
و اطلاعات دیگری که حول داشته ها و نیازها می چرخد.
اما برای فهمیدن ملاک ها یک فرمول کلی و مکتبی داریم که این فرمول عبارتست از:
داشته ها+نیازها=وظیفه
وظیفه+آرمانها=نقش امروز من+نقش فردای من
به هر ترتیب اینها چیزهایی بود که تا حالا دیده بودیم و شنیده بودیم اما اگر در مورد دیده ها نظری بخواهید حرف بسیار
است که امیدوارم در آینده به کمک دوستان بشود مطالب بهتر و موثرتری نوشت.
ادامه دارد...

و ما توفیقی الا باالله

  • سجاد ایام